زندگی روزمره خانوم و آقای ِ میم

ساخت وبلاگ
آقای میم به معنای واقعی کلمه در یک خانوادهمذهبی چشم به جهان گشوده هرچند بعد ورود من به این خونواده خیلی یخا شکسته شد چادر تبدیل شد به مانتو ، مقنعه تبدیل شد به شال و صورت بی آرایش تبدیل شد به یه نیمچه آرایش نامحسوس ولی مادر پدر همچنان با همون فرمون پیش میرن ولی دیگه خواهر میم مرزهای تغییر تحول رو یه تنه جا به جا کرد و عکس سرلخت (عکس عقدش) گذاشت پروفایل اینستا از اونجایی که پیجش رو بسته بود و دوباره ساخته بود جز فالوورای من نبود و خب چون زیادی از هم خوشمون میاد واسه هم ریکوئست نفرستادیم میم داشت یه چیزی نشون میداد بعد یهو قسمت استوری ها من عکس سرلخت روی پروفایل ابجیش رو دیدم میم هم دید و یهو تعجب کرد و من غرق شدم تو روزایی که خونواده میم میگفتن این دختره بی حجابه و میم هم تحت تاثیر اونا همش می‌گفت : نمی‌خوام زیاد متفاوت باشی بین اعضای خونوادمبگذریم که اگه عقل الان رو داشتم و میدونستم خودشون بدتر از من هستن فقط آب نمیبینن جور دیگه ای رفتار میکردم مثلاً امکان داشت بگم نه خودت باشی نه خونوادت برو با یکی مثل خودتونولی خب انگار جبر روزگار مارو سر راه هم قرار داده بود انگار توی سرنوشت هم بودیمنمیدونم روزی ازش می‌نویسم یا نه ولی روزایی بود که بخاطر همین تفاوت ها دعواها داشتیم ولی خب گذشت و خیلی چیزا تغییر کرد ..* این روزا میمچه می‌خنده و دلش شیطنت و بازی و حرف زدن میخواد ... ۳ شب پیش ساعت ۱.۳۰ داشتم آروم بهش میگفتم : دخترکم ساعت ۱.۳۰ شبه باید بخوابی تا بزرگ بشی ، رفیق مامان بشی ، بریم بیرون دور دور کنیم یهو کل صورتش خندید و کلی صدا درآورد از خودش و با صدا خندید ... یعنی نصف شبی انقدر ذوق کردم و قلب قلبی شدم که کل صورتش رو بوسیدم و اونم کیف می‌کرد خدایا شکرت بابت همچین فرشته ی زندگی روزمره خانوم و آقای ِ میم ...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی روزمره خانوم و آقای ِ میم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mydailylife1400 بازدید : 76 تاريخ : شنبه 17 دی 1401 ساعت: 17:51

یه بنده خدایی از وقتی ازدواج کرده همش توی زندگیش بد بیاری میاره ... آقای میم داشت توضیح میداد که طرف از باغش به جای n تومن سود مبلغ خیلی کمتری به دست آورده ازدواج هم کرده و باید عروسی بگیره و خونه ، جهیزیه و فلان فلان ، خدا بهش کمک کنه من در حالیکه دارم میمچه رو شیر میدم : عزیزم همه مثل شما خوشبخت و خوش اقبال نبودن کهمیم : چه ربطی به من داشت ؟؟؟ من : ربطش به این بود که تو یه زن پر روزی قسمتت شد و بعدش از اون زن که بنده باشم یه بچه پر روزی تر قسمتت شد ببین کی و کجا کار خیر کردی که خدا آنقدر دوست داشته میم رفت روی مود سکوت گفتم چرا حرف نمیزنی میم : خب من خودم آدم پرروزی بودم از اول حقوقم بالا بوده من : تو داشتی درباره اتفاقات بعد ازدواج اون آقا صحبت می‌کردی منم درباره موفقیت های تو بعد ازدواجمون صحبت میکنم عزیزم تو اون آقای میم قبل ازدواجی ؟؟ نه دیگه نیستی ... قبول کن زن و بچه ی پر روزی داری میخوای که نگم دونه دونه چیا توی زندگیت اضافه شده ها سکوت و بعد خنده زندگی روزمره خانوم و آقای ِ میم ...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی روزمره خانوم و آقای ِ میم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mydailylife1400 بازدید : 73 تاريخ : شنبه 17 دی 1401 ساعت: 17:51

هر بار میبینمش داره از زندگیش بد میگه و غر میزنه یعنی محاله زنگ بزنه هی نگه خوش به حالت ، البته نه تنها من هرکسی که یکمی اوضاعش از اون بهتر باشه باید این خوش به حالت رو حتما بگه ... جدیدا دیگه جواب زنگ زدن هاش رو نمیدم زنگ میزنه به مامانم که چرا خانوم میم جواب نمیده مجبورا وقتی زنگ میزنه جواب میدم تا شروع می‌کنه درباره شوهرش غر غر کنه میگم: عزیزم شما یعنی هیچ لحظه ی شیرینی باهم ندارین ؟؟ چرا همش بد شوهرت رو میگی .. این حجم از انرژی منفی نمیزاره خوبیاشو ببینیااااادیدی وقتی برای داشتن چیزی خیلی ولع داری فقط دوست داری بهش برسی و خوبی و بدی هاش برات قشنگه ؟؟؟ وقتی به دست میاری اولاش خوبه ولی وقتی اون ولع رو از دست میدی تازه میفهمی همه چی اونقدرم قشنگ نیست ؟؟ داستان همین دوست منه که با پسر عمه اش ازدواج کرد بعد چند سال عاشقی و با کلی مخالفت پدر محترمش ... هرچی بهش می‌گفتیم دختر خوب پدر تو خواهرش رو می‌شناسه که رضایت نمیده دیگه بیخیال شو مگه پسر قحطی اومده ؟؟ مرغش یه پا داشت تا عقد کردن چشمش روی حقایق باز شد و خواست درست کنه که نشد و به خودش اومد یه بچه بغلش بودبعضی اوقات میخوای یه مسیری رو بری ولی خیلی مانع داری نمیزارن جلو بری و مقاومت می‌کنی و بعدش میبینی کلی دردسر برات پیش میاد ...پس بهتره یه موقع هایی بگذری از یه سری چیزا تا به چیزای قشنگ تری برسی زندگی روزمره خانوم و آقای ِ میم ...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی روزمره خانوم و آقای ِ میم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mydailylife1400 بازدید : 66 تاريخ : شنبه 17 دی 1401 ساعت: 17:51