آقای میم به معنای واقعی کلمه در یک
خانواده
مذهبی چشم به جهان گشوده هرچند بعد ورود من به این خونواده خیلی یخا شکسته شد چادر تبدیل شد به مانتو ، مقنعه تبدیل شد به شال و صورت بی آرایش تبدیل شد به یه نیمچه آرایش نامحسوس ولی مادر پدر همچنان با همون فرمون پیش میرن ولی دیگه خواهر میم مرزهای تغییر تحول رو یه تنه جا به جا کرد و عکس سرلخت (عکس عقدش) گذاشت پروفایل اینستا از اونجایی که پیجش رو بسته بود و دوباره ساخته بود جز فالوورای من نبود و خب چون زیادی از هم خوشمون میاد واسه هم ریکوئست نفرستادیم میم داشت یه چیزی نشون میداد بعد یهو قسمت استوری ها من عکس سرلخت روی پروفایل ابجیش رو دیدم میم هم دید و یهو تعجب کرد و من غرق شدم تو روزایی که خونواده میم میگفتن این دختره بی حجابه و میم هم تحت تاثیر اونا همش میگفت : نمیخوام زیاد متفاوت باشی بین اعضای خونوادمبگذریم که اگه عقل الان رو داشتم و میدونستم خودشون بدتر از من هستن فقط آب نمیبینن جور دیگه ای رفتار میکردم مثلاً امکان داشت بگم نه خودت باشی نه خونوادت برو با یکی مثل خودتونولی خب انگار جبر روزگار مارو سر راه هم قرار داده بود انگار توی سرنوشت هم بودیمنمیدونم روزی ازش مینویسم یا نه ولی روزایی بود که بخاطر همین تفاوت ها دعواها داشتیم ولی خب گذشت و خیلی چیزا تغییر کرد ..* این روزا میمچه میخنده و دلش شیطنت و بازی و حرف زدن میخواد ... ۳ شب پیش ساعت ۱.۳۰ داشتم آروم بهش میگفتم : دخترکم ساعت ۱.۳۰ شبه باید بخوابی تا بزرگ بشی ، رفیق مامان بشی ، بریم بیرون دور دور کنیم یهو کل صورتش خندید و کلی صدا درآورد از خودش و با صدا خندید ... یعنی نصف شبی انقدر ذوق کردم و قلب قلبی شدم که کل صورتش رو بوسیدم و اونم کیف میکرد خدایا شکرت بابت همچین فرشته ی زندگی روزمره خانوم و آقای ِ میم ...
ادامه مطلبما را در سایت زندگی روزمره خانوم و آقای ِ میم دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mydailylife1400 بازدید : 76 تاريخ : شنبه 17 دی 1401 ساعت: 17:51